a poetic description of depression

ساخت وبلاگ

حدود ساعت دو ظهر توی تاکسی ، وقتی قرار بود برای اولین بار الف رو به عنوان ناهمکلاسی و کمی بیشتر ببینم، بعد از مدتها به تصویری از خودم رسیدم ک فک می کنم نزدیکشم. اینکه چرا تو اون لحظات به همچین تصویری رسیدم، فکر میکنم در واقع ناخودآگاهم داشت خبر از طوفان هفته‌های آینده میداد. 

تو یه چاه عمیق نشستم تنها. و همه اتفافات و آدم های خوب زندگیم نهایت یه منظره دوست داشتی دور از دسترس‌ن برام. این تصویر الهام گرفته از داستان "سرگذشت پرنده کوکی" موراکامی‌ه به احتمال زیاد. گاهی اشعه‌های گرم آفتاب رو روی پوستم حس میکنم. گاهی کسی رو میبینم که دست تکون میده از سر چاه و بهش سلام میکنم. اما در نهایت هنوز اونجام توی عمق چاه. ولی امیدوار بلخره کسی راهی برای ورود به اعماق چاه پیدا کنه. 

 و چرا افتادم اونجا؟ نمی دونم. حافظه‌م پاک شده. 

محرومیت موقت دلچسب...
ما را در سایت محرومیت موقت دلچسب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ngrb بازدید : 113 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 15:59