توی ذهنم یه فانتزی داشتم که ینی میشه یه روز بدون هیچ آرایشی بزنم بیرون و به اندازه کافی خوشگل هم باشم؟
امشب در حالیکه تمام اسبابها بجز وسایل خیلی لازم رو برای جابجایی جمع و جور کردیم، برای خریدن نون بیرون رفتم . دم صندوق وقتی آقاهه داشت چیزایی که خریده بود رو میذاشت توی کیسه یادم افتاد که حتی وقت بیرون اومدن از خونه به آینه نگاه نکردم.یا شاید نگاه کردم اما وقتی دیدم جاش دیواره و آینه بجای جای همیشگیش لای ملحفه پیچونده شده، اهمیتی ندادم.به هرحال اون لحظه رویایی اعتماد به نچرال فیس معروف فرا رسیده بود. پشت صندوق لبخند زدم و موهامو یکم مرتب کردم. :)
محرومیت موقت دلچسب...برچسب : دبیرستان, نویسنده : ngrb بازدید : 177